زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد و قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند آنچه از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم
با تمام فقر هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن ... مسلما آنچه که بدست می آید عشق و محبت نخواهد بود
تو جاده پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی برنده 58هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیکار کنی؟ مرد می گه: می رم گواهینامه می گیرم . زنش سریع می گه: جناب سروان این وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه . بچشون از اون پشت می گه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟ یه صدا از صندوق عقب می یاد : از مرز رد شدیم یا نه
زندگی دفتری از خاطره است. یک نفر در شب کم، یک نفر در دل خاک، یک نفر همدم خوشبختی هاست، یک نفر همسفر سختی هاست، چشم تا باز کنیم عمرمان میگزرد ما همه همسفریم
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . . نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . . و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . . و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . . و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست، اسراف در محبت است. اگر میخواهی همیشه آرام باشی، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس. اگر کسی را دوست داری که تو را دوست ندارد، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی
یاددارم شبی دوستان را گفتم چاره درد بیکاری چیست؟آن یکی گفت: برو چت کن که بیکاری را بهتر از آن چاره ای نیست.گفتم چت چیست و کجاست؟هاتفی از غیب ندا زد که چت نوشتن است در کشور یاهو و در سرزمین کله زردها. نوشتن است با آدم هایی قایم شده در پشت نقابی زرد به نام ایدی ،آدم هایی در لباس دیگر ، در لباس شیر و شتر، موش و کرم و عقرب . مردانی با ایدی های زنانه و زنانی با ایدی های مردانه . به عبارتی چت جایگاه الاف ها و مأوای قماربازان همیشه بازنده است. اکنون روزها می گذرد ومن هم در سرزمین ........مأوا گزیده ام
نخستین بار که دیدمش در یک مجلس عروسی بود در اتاق، زنان فامیل ، آشنا و همسایه نشسته بودند . وارد اتاق که شدم چشمم به او افتاد. گل سر سبد مجلس بود ، آنقدر جلوه نمایی می کرد که در همان اولین نگاه کار خودش را کرد ، قلبم به تپش افتاده بود اولین بار بود که عاشق می شدم همچنان به او خیره شده بودم و چشم از او بر نمی داشتم . تمام حاضرین متوجه من شده بودند و من به او ، رنگم پریده بود یک لحظه نگاهم را از او گرفتم و چشمم به مادرم افتاد که با خشم نگاهم می کرد و با اشاره به من فهماند که از آنجا بروم . اما مگر می شد باز چشمم به او و زیبایی هایش افتاد ، در این لحظه اتفاق جالبی افتاد ، تعدادی از مهمانان بلند شدند و بقیه برای بدرقه ، آنان را همراهی کرده و همه از اتاق خارج شدند حالا فقط من بودم و او، دستانم می لرزید نفسم به شماره افتاده بود ، نگاهش کردم و به او نزدیک شدم خدا خدا می کردم کسی وارد نشود چه اینکه می ترسیدم آبرویم برود، و او همچنان متین و موقر نشسته بود ، به یک قدمیش رسیده بودم اطرافم را نگاه کردم کسی نبود دستم را به طرفش دراز کردم و او را گرفتم و در یک آن خوردمش ، چه نان خامه ای خوشمزه ای بود