سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  درس و مدرسه
آنکه بیندیشد از فرجام [بد] دور گردد . [امام علی علیه السلام]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
196045
بازدیدهای امروز وبلاگ
2
بازدیدهای دیروز وبلاگ
17
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
درس و مدرسه

ارائه جدیدترین روش های تدریس
لوگوی وبلاگ
درس و مدرسه
بایگانی
خدمتگزاری
از سی دی های سوخته خود مجدد استفاده کنید
فاصله ی کوتاهی تا رسیدن به آرامش وجود دارد
پیوندهای روزانه

پرسش مهر [55]
دانلود رایگان نرم افزار [158]
بهترین تفریحات اینترنتی [112]
آموزش و پرورش [41]
تالار گفتگوی معلمان ایران [20]
وبلاگهای روش تدریس و مدیریت [85]
بانک وبلاگهای آموزشی [206]
آموزگار [281]
پرسش مهر 9 [402]
سایت ایت الله مصباح [119]
[آرشیو(10)]

اوقات شرعی
موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:     

عنوان متن متون ادبی پنج شنبه 87 مهر 18  ساعت 5:31 عصر

ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده می داند ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنیا آورده می داند ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده و ارزش یک ثانیه را آنگه از تصادفی مرگبار جان به در برده می داند هر لحظه گنج بزرگی است گنجتان را مفت از دست ندهید باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند دیروز به تاریخ پیوست

          زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد و قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند آنچه از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم

با تمام فقر هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن ... مسلما آنچه که بدست می آید عشق و محبت نخواهد بود

تو جاده پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی برنده 58هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیکار کنی؟ مرد می گه: می رم گواهینامه می گیرم . زنش سریع می گه: جناب سروان این وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه . بچشون از اون پشت می گه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟ یه صدا از صندوق عقب می یاد : از مرز رد شدیم یا نه

زندگی دفتری از خاطره است. یک نفر در شب کم، یک نفر در دل خاک، یک نفر همدم خوشبختی هاست، یک نفر همسفر سختی هاست، چشم تا باز کنیم عمرمان میگزرد ما همه همسفریم

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟

 

 آرزویم این است نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد . . . نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز . . . و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد . . . و به لبخند تو از خویش رها می گردد . . . و تو را دوست بدارد به همان اندازه که دلت می خواهد

دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست، اسراف در محبت است. اگر میخواهی همیشه آرام باشی، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس. اگر کسی را دوست داری که تو را دوست ندارد، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی

یاددارم شبی دوستان را گفتم چاره درد بیکاری چیست؟آن یکی گفت: برو چت کن که بیکاری را بهتر از آن چاره ای نیست.گفتم چت چیست  و کجاست؟هاتفی از غیب ندا زد که چت  نوشتن است در کشور یاهو و  در سرزمین کله زردها. نوشتن است با آدم هایی قایم شده در پشت نقابی زرد به نام ایدی ،آدم هایی در لباس دیگر ، در لباس شیر و شتر، موش و کرم و عقرب . مردانی با ایدی های زنانه و زنانی با ایدی های مردانه . به عبارتی چت  جایگاه الاف ها و مأوای قماربازان همیشه بازنده است. اکنون روزها می گذرد ومن هم در سرزمین ........مأوا گزیده ام

نخستین بار که دیدمش در یک مجلس عروسی بود در اتاق، زنان فامیل ، آشنا و همسایه نشسته بودند . وارد اتاق که شدم چشمم به او افتاد.  گل سر سبد مجلس بود ، آنقدر جلوه نمایی می کرد که  در همان اولین نگاه کار خودش را کرد ، قلبم به تپش افتاده بود اولین بار بود که عاشق می شدم همچنان به او خیره شده بودم و چشم از او بر نمی داشتم . تمام حاضرین متوجه من شده بودند  و من به او  ، رنگم پریده بود یک لحظه نگاهم را از او گرفتم و چشمم به مادرم افتاد که با خشم نگاهم می کرد و با اشاره به من فهماند که از آنجا بروم . اما مگر می شد باز چشمم به او و زیبایی هایش افتاد ، در این لحظه اتفاق جالبی افتاد ، تعدادی از مهمانان بلند شدند و بقیه برای بدرقه ، آنان را همراهی کرده و همه از اتاق خارج شدند حالا فقط من بودم و او، دستانم می لرزید نفسم به شماره افتاده بود ، نگاهش کردم و به او نزدیک شدم خدا خدا می کردم کسی وارد نشود چه اینکه می ترسیدم آبرویم برود، و او همچنان متین و موقر نشسته بود ، به یک قدمیش رسیده بودم اطرافم را نگاه کردم کسی نبود دستم را به طرفش دراز کردم و او را گرفتم و در یک آن خوردمش ، چه نان خامه ای خوشمزه ای بود


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سئوالات پرسش مهر11
کدام معلم کارآمد است؟
یادگیری الکترونیکی
آموزش و پرورش و آموزش الکترونیکی
اهمیت آموزش الکترونیکی
تفاوتهای آموزش الکترونیکی و آموزش سنتی
روش آموزش مجازی و محتوای دروس الکترونیکی
نقش فناوری اطلاعات در آموزش الکترونیکی
مسائلی که یک معلم باید حین تدریس مد نظر داشته باشد.
چطور معلمی کارآمد در کلاس باشیم؟
مراحل نگارش و تنظیم طرح درس روزانه
روش نگارش و تنظیم طرح درس روزانه
روش نگارش و تنظیم طرح درس
چگونگی طراحی و تدوین یک برنامه آموزشی اثر بخش
ادغام روش ها، بهترین الگوی آموزش
[همه عناوین(62)][عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ